پرخاشگری و هیپنوتیزم درمانی
تعریف پرخاشگری:
برای پرخاشگری تعاریف متفاوتی را می توان ارایه داد، با این حال همه تعاریف به نوعی با همدیگر در مفهوم مشترک هستند و البته دیدگاه های متفاوت روانشناسی و جامعه شناسی تعاریف متفاوتی را ارایه می دهند.
به اعتقاد من پرخاشگری یک هیجان و احساس منفی است که به صورت کلامی و رفتاری نشان داده می شود. البته این پرخاشگری بمنظور آسیب رساندن به اشخاص و یا اشیاء و یا یک گروه می باشد که فرد از خود نشان می دهند.
تفاوت میان پرخاشگری و افسردگی: علل پرخاشگری و افسردگی به میزان زیادی مشابه یکدیگرند، ناکامی و محرومیت یکی از دلایل پرخاشگری و افسردگی است. برای مثال برکناری کارمندی که تنها منبع درامدش حقوق ماهیانه اش می باشد باعث می شود که آن فرد یا دچار خشم و عصبانیت گردد. اگر این خشم و عصبانیت متوجه خودش گردد می توان آن را افسردگی نامید. در این حالت ممکن است چنین فردی گوشه گیر شود ، از زندگی لذت نبرد و به خود کشی فکر کند و یا حتی اقدام به خودکشی کند. و اگر چنانچه این خشم و غضب را به سمت بیرون بروز دهد آنوقت آن را می توان پرخاشگری نامید. که در این صورت ممکن است چنین فردی دست به اعمالی بزند که جبران ناپذیر باشد. مانند ضرب و شتم دیگران تا تخریب اموال و اقدام به اعمال بسیار خطر ناک مانند آدم کشی و غیره. در هر حال عامل خشم و غضب هر چه باشد نمی تواند رفتار یک انسان را موجه سازد. بنابر این هر انسانی مسئول اعمال خویش است. البته باید از عواملی که باعث افسردگی و پرخاشگری می شوند جلو گیری نمود. مثلا” در تربیت یک کودک باید متعادل بود، به این معنی که نباید گاهی اوقات امتیازات زیادی به آنها داد و گاهی هم بدون برنامه آنها را از چیزی محروم کرد که این باعث خشم و عصبانیت کودک می گردد.
پرخاشگری از لحاظ کمی و کیفی و همچنین در سطح فردی و اجتماعی دارای تنوع می باشد.
الف- کمیت یا میزان پرخاشگری فرد:
ب- کمیت یا میزان پرخاشگری جامعه:
کمیت پرخاشگری فرد: تعداد دفعاتی که یک فرد دست به عمل پرخاشگرانه می زند را می توان کمیت یا میزان پرخاشگری آن فرد نامید.
کمیت پرخاشگری جامعه: درصد افرادی از یک جامعه که مرتکب عمل پرخاشگرانه می شوند را می توان کمیت پرخاشگری آن جامعه نامید.
الف- کیفیت یا چگونگی پرخاشگری یک فرد:
ب- کیفیت یا چگونگی پرخاشگری یک جامعه:
کیفیت یا چگونگی پرخاشگری فرد: نوع رفتار و یا کلام پرخاشگرانه ای که از یک فرد صادر می شود را می توان کیفیت پرخاشگری آن فرد نامید. برای مثال کیفیت پرخاشگری یک فرد می تواند از یک اهانت و تخریب ساده تا قتل و تخریب شدید بیانجامد.
کیفیت یا چگونگی پرخاشگری یک جامعه: نوع رفتارها و کلمات پرخاشگرانه ای که از افراد یک جامعه صادر می شود را می توان کیفیت پرخاشگری آن جامعه نامید. برای مثال کیفیت پرخاشگری افراد جامعه می تواند از رفتارهای اهانت آمیز ساده تا قتل عام های وسیع و حتی بمب گذاری های انتحاری وسعت داشته باشد.
علل پرخاشگری:
اگر چنانچه بخواهیم عوامل پرخاشگری را از دیدگاه های متفاوت نام برده و توضیح دهیم از بحث این سایت که بیشتر جنبه درمانی و عملی دارد خارج است. بنابر این برخی از عواملی که باعث پرخاشگری می گردند را با توضیحی بسیار مختصر ذکر می کنیم. البته هیچ یک از عواملی که در اینجا نامبرده و توضیح داده می شوند بتنهایی نمی توانند عامل پرخاشگری و یا هر اختلال دیگری باشند. این عوامل عبارتند از: 1- عوامل خانوادگی2- عوامل شخصیتی 3- وقایع تلخ گذشته 4- ناکامی 5- ژنتیک و عملکرد سیستم عصبی و هورمونی 6- عوامل اجتماعی 7- طرز نگرش افراد
1- عوامل خانوادگی: الف- والدین خشن معمولا” کودکانی خشن و پرخاشگر خواهند داشت. بخشی از یادگیری کودکان از طریق الگو برداری صورت می گیرد.ب- تقویت پرخاشگری کودکان از طریق والدین بصورت ناآگاهانه صورت می گیرد. مثلا” تن دادن به خواسته های آنها هنگامی که گریه یا لج بازی می کنند.
2- عوامل شخصیتی: الف- در گذشته برخی از عالمان علوم رفتاری بر این اعتقاد بودند که بین ساختار جسمانی افراد و رفتار های بیرونی آنها ارتباط وجود دارد. مثلا” افرادی که دارای اندامی نیرومند و عضلانی هستند میزان پرخاشگری در آنها بیشتر است. ب- افراد درون گرا نیز از آنجایی که به طور مستقیم قادر به ابراز وجود نیستند ممکن است گاهی اوقات خشم فرو خورده خود را به صورت پرخاشگرانه بروز دهند. افراد برون گرا نیز ممکن است بمنظور خود نمایی و تسلط بر دیگران پرخاشگری نمایند.
3- وقایع تلخ گذشته: افرادی که در گذشته مورد اذیت و آزار قرار گرفته اند ممکن است خشم فرو داده شده خود را بصورت پرخاشگری بروز دهند.
4- ناکامی: شکست مالی، شکست عاطفی و عشقی، مغبون واقع شدن مثلا” در یک کلاه برداری مالی و یا اخلاقی، محرومیت از حق طبیعی و غیره می توانند باعث ناکامی فرد شده و در او تولید خشم و عصبانیت کند که ممکن است بطرق مختلف ایجاد پرخاشگری کند.
5- ژنتیک و عملکرد سیستم عصبی و هورمونی: پژوهشها نشان داده اند که برخی از اختلالات روانی ریشه در ژنتیک دارند. همچنین کارکرد سیستم عصبی و هورمونی می تواند باعث اختلالات روانی از جمله پرخاشگری گردد، مثلا” افزایش تستسترون در دوران نوجوانی و جوانی باعث پرخاشگری می گردد.
6- عوامل اجتماعی: بسیاری از پرخاشگری های اجتماعی ریشه در مسایلی چون فقر، بیکاری، ناکامی در بدست آوردن شغل مورد نظر بعد از اتمام تحصیلات و غیره دارد.
7- طرز نگرش افراد: افرادی که دارای نگرشهای خود خواهانه و کمال گرایانه هستند نیز وقتی به اهداف خود نمی رسند دچار پرخاشگری و افسردگی می گردند.
پیآمدهای پرخاشگری: طبیعتا” پرخاشگری یک هیجان منفی و مخرب می باشد که دارای پشتوانه منطقی و عقلانی نبوده و در نتیجه متقابلا” باعث خشم و پرخاشگری در فرد و یا گروه مقابل می گردد. در نتیجه باعث تداوم پرخاشگری و عصبانیت در خانواده و جامعه می گردد. اگر فردی که مورد پرخاشگری واقع می گردد فرصت مقابله به مثل را پیدا نکند آن خشم بصورت کینه در ذهن او باقی می ماند و همیشه در صدد فرصتی برای تخلیه آن خواهد بود. اگر چنانچه کودکی بیش از حد مورد تنبیه والدین قرار گیرد ممکن است در آینده بسمت والدین خود بصورت کلامی و یا فیزیکی پرخاشگری نماید. و موارد مشابه.
پرخاشگری و هیپنوتیزم درمانی:
علل گوناگون پرخاشگری را تا حدودی بحث نمودیم. هر یک از علل نامبرده از دیدگاههای خاصی ناشی می شود و در نتیجه هر یک از این دیدگاهها روشهای درمانی خاص خود را دارا می باشند اما تا حدودی هم دیدگاههای دیگر را در درمان اختلالات بی اثر نمی دانند. دیدگاه علوم پزشکی علت را در توارث و عملکرد سیستم عصبی و هورمونی جستجو نموده و در نتیجه در درمان آن نیز کاربرد دارو را در درمان مقدم می داند. دیدگاه روانشناسی رفتارگرایی بکارگیری تقویت مثبت و منفی را در کنترل رفتار موثر می داند. دیدگاه روانشناسی شناختی علت رفتار نابهنجار (پرخاشگری) را بطرز نگرش و کارکرد عقلایی فرد نسبت می دهد و در درمان به بازسازی شناختی فرد اعتقاد دارد. دیدگاه روانکاوی نیز رفتار نابهنجار را ناشی از عقده های سرکوب شده گذشته فرد می داند و در درمان این اختلالات نیز اعتقاد به برون ریزی این عقده های روانی بوسیله فنون روانکاوی از جمله تداعی آزاد دارد.
به اعتقاد من دیدگاه های فوق در درمان اختلالات روانی از جمله پرخاشگری بسیار موثر می باشند و بسیاری از اوقات نبز در درمان کامل موفقند، اما گاهی اوقات بسیاری از افراد علی رغم سالها دارو درمانی و همچنین استفاده از روشهای روانشناسی هنوز به آن آرامش و بهبودی خود نمی رسند. من بر این اعتقادم بوده و در حال حاضر با اطمینان معتقدم که بسیاری از رفتارهای ما و ….. ناشی از فشارهای روانی سرکوب شده در ناهشیار ماست که رفتار و احساسات ما را به صورت ناخودآگاه هدایت می کند. بنابر این به اعتقاد من در کنار روشهای درمانی فوق هیپنوتیزم درمانی بسیار موثر می باشد.